آدریناآدرینا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

آتشین

جواب به مزاحم

امروز داشتم نظرات وبم رو چک میکردم که با نظر یه آدم مزاحم مواجه شدم که به خاطر یک اشتباه لفظی و نوشتاری من وبم را مورد تمسخر قرار داده بود من جوابش رو دادم ولی متاسفانه نظرش رو پاک کردم ولی تصمیم گرفتم این نظر را دریک پست ثابت بذارم که اگر دوباره به وب من اومد جواب من رو ببینه و درس عبرتی بشه برای همه اونایی که مثل ایشون هستن فقط اینو میخوام بهت بگم فرد ناشناسی که اومدی به وب من و اینا رو نوشتی واست متاسفم که بلد نیستی بطور صحیح و مناسب از لب تابت  استفاده کنی و اینو میذارم به پای بی سوادیت و بی فرهنگیت   ...
30 آبان 1392

بدون عنوان

روز تاسوعا همسایه خونه خاله گوهر نذری داشتن منم رفتم جای همگی خالی برای  سلامتی همه هم دعا کردم یه سری عکس گرفتم حتما ببینید ...
29 آبان 1392

بدون عنوان

ببینید جیگر مامان چطور درب حیاط رو باز میکنه این کیک خوشمزه هم پنج شنبه که با آدرینا رفته بودیم خونه خاله گوهر ,مریم جون زحمت کشید برامون درست کرد اینجا هم داشت نم نم بارون میومد هر روز کارشه تا از خواب بیدار میشه دمپایش رو میاره میگه پا بعدشم میگه در  د منم میذارمش تو حیاط ولی وروجک تا ازش غافل میشم میبینم درب حیاط رو باز کرده و رفته تو کوچه این اسنک هم پری شب درست کردم   براش دو تا لیمو از درختمون چیده بودم و دادم بهش, اونم همش مینداختشون تو کوچه بعدشم میرفت از داخل کوچه میورد الان لیموش افتاده اون پایین رفته که...
29 آبان 1392

بدون عنوان

فدای اون موهات بشم عسلم که زود حالت میگیره جیگر دندونهات عزیزم    چند روز پیش که داشتم ماشین رو از پارکینگ بیرون میبردم دیدم این پروانه زیبا تازه از پیله اش بیرون اومده منم فوری چند تای ازش عکس گرفتم      ...
28 آبان 1392

بدون عنوان

فدای اون خنده هاتون بشم فدای جفتتون بشم   ماشینش رو فراموش کرده بودیم با خودمون  ببریم بخاطر همین بردیمش شهربازی سوار ماشین کردیمش کلی لذت برد مخصوصا وقتی از  تونل بین عروسکها رد میشد اصلا از ماشین پیاده نمیشد فکر میکرد ماشین خودشه آخه ماشین خودشم قرمزه     ...
28 آبان 1392

بدون عنوان

اینجا هم رفته بودیم بگردیم تا آدرینا جون پارک رو دید کلی ذوق کرد ما هم دلمون نیومد نبریمش پارک, اول خوشکل خانم رو بردیم پارک بعد رفتیم با ماشین حسابی گشتیم فدای اون بالا رفتنت بشم قشنگم هر وقت میخواد از سرسره بیاد پایین دو تا دستاشو میبره بالا و با گفتن آآآآآآآآآآمیاد پایین     ...
28 آبان 1392

بدون عنوان

آدرینا جون سه روز بود که وارد ١٦ ماهگی شده بود که بردمش درمانگاه داخل شهرک قسمت واکسیناسیون برای قد و وزن که قدش ٨٠ سانتیمتر بود و وزنش هم ١٠ کیلو و ٧٠٠ گرم خدا رو شکر همه چیز عالی بود اگر سرما نخورده بود خیلی بیشتر از این وزن گرفته بود ولی باز خدا رو شکر خانم دکتر گفت همه چیزش عالیه از روزی هم که از جهرم برگشتیم علاوه بر شیر گاو به پرنسس خانم شیر نیدو هم ساده اش هم عسلیش بهش میدم غذا خوردنش هم خیلی خوب شده البته جیگر مامان  تو حیاط بیشتر دوست داره غذا بخوره تا تو خونه عزیز دل مامان تا میگم گوشهات رو به مامان نشون بده سریع دستاشو میبره طرف گوشهاش وقتی هم سفره ناهار یا شام رو میخوایم با میثم جان جمع کنیم آدرینا خانم هم به...
26 آبان 1392

بدون عنوان

آدرینا جون رو دیشب بردم دکتر خدا رو شکر عفونت گلوش خوب شده بود فقط یه قطره داد برای بینیش  و گفت تا سه روز استفاده کنه گرفتگی بینیش هم خوب میشه در مورد اسهالش هم گفت چون چهارشنبه استفراغ میکرد و آمپول ضد استفراغ زده نمیتونم بهش قرص بدم  گفت چون این قرص اگر بخوره بازمیترسم بیفته رو  استفراغ بعد پرسید در روز چند بار اسهال داره گفتم دو بار گفت پس نیازی به قرص نمیبینم همون کته ماست و کشک بدی کافیه بازم خدا رو شکر که عزیز دلم بهتره بچم تو این چند روز خیلی ضعیف شد خدا رو شکر از دیشب تا حالا یکم شروع کرده به غذا خوردن قشنگ مامان دیشب صدای یک حیوان دیگه هم یاد گرفت (هاپو) تا میگم هاپو چی میگه فوری صداش رو ...
19 آبان 1392

بدون عنوان

آدرینا جون صدای جوجه و ببعی هم بلده در بیاره پرنسس خانم هر از یک دقیقه میاد لبهای مامان جونش رو میبوسه خیلی بلاست این خوشکل مامان عزیز دل مامان خدا رو شکر قرمزی پاش خیلی خوب شده ولی سرماخوردگیش نه دوباره امشب نوبت دکتر براش گرفتم که ببرمش اخه نفسش خیلی تنگه و عفونت گلوش هم خوب نشده برای همین نمیتونه نه غذا بخوره نه شیر از روزی که سرما خورده یه قاشق هم غذا نخورده شیر هم به سختی میخوره آخه نمیتونه درست با بینی نفس بکشه بچم خیلی ضعیف شده خیلی دوست داره غذا یا شیر بخوره ولی چون نفسش تنگه نمیتونه قشنگ مامان حتی شبها به خاطر نفس تنگیش چندین بار بیدار میشه حتی ماست که بخاطر اسهالش بهش میدم به سختی میخوره چه برسه به غذا اینم از رفتن ...
18 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آتشین می باشد